جریر بن عبدالله بجلی جَریرِ بْنِ عَبْدُاللّهِ بَجَلی، ابوعمرو یا ابـوعبـدالله (د ح۵۱ ـ ۵۴ق/۶۷۱ ـ ۶۷۴ م)، صحابی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و از مردان مشهور نیمه نخست سده یک قمری است. فهرست مندرجات۲ - نسب ۳ - ویژگیهای ظاهری ۴ - جریر در دوران پیامبر ۴.۱ - تخریب بتکده ذوالخلصه ۴.۲ - تباله ۴.۳ - مأموریت ۵ - جریر در دوران خلفا ۵.۱ - خلافت ابوبکر ۵.۱.۱ - سرکوبی قبایل شورشی ۵.۱.۲ - شرکت در نبرد ۵.۲ - خلافت عمر ۵.۲.۱ - محل سکونت ۵.۲.۲ - سخنی از طبری ۵.۲.۳ - فتوحات ۵.۳ - خلافت عثمان ۵.۳.۱ - والی همدان ۶ - جریر در دوران امام علی ۶.۱ - عزل جریر ۶.۲ - رجالی معروف ۶.۳ - ملاقات با معاویه ۶.۴ - نپذیرفتن دعوت معاویه ۷ - واپسین واقعه ۷.۱ - امان طلبیدن ۸ - محل مرگ ۹ - نقل روایت ۱۰ - فضایل ۱۱ - انتقاد ۱۲ - مسجد ملعونه ۱۳ - فرزندان ۱۴ - سرانجام ۱۵ - فهرست منابع ۱۶ - پانویس ۱۷ - منبع ۱ - معرفی اجمالیجریر بن عبدالله بجلی که از صحابه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به شمار میرود، کنیه وی ابوعمرو بود [۱]
واقدی، محمد بن سعد کاتب، الطبقات الکبری، ج۶، ص۴۶۸، ترجمه محمود مهدوی دامغانی تهران، انتشارات فرهنگ و اندیشه، ۱۳۷۴ش.
و در یمن به دنیا آمد.۲ - نسبنسب او به بنیبَجیله، یکی از تیرههای قبیله یمانی ازد میرسید. [۳]
کلبی، هشام، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۳۷۵ ـ ۳۷۶، به کوشش ناجی حسن، بیروت، ۱۴۰۸ق/۱۹۸۸م.
[۶]
ابن عساکر، علی، تاریخ مدینة دمشق، ج۷۲، ص۶۹، به کوشش علی شیری، بیروت، ۱۴۱۵ق/۱۹۹۵م.
درباره نسب او در کتاب زندگی محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به نقل از ابن اسحاق آمده است: دو قبیله خثعم و بجیله نسبشان بانمار میرسد، و جریر بن عبدالله بجلی که بزرگ قبیله بجیله است، این معنی را در شعر خویش بیان کرده و این جریر همان کسی است که دربارهاش گفتهاند: لولا جریر هلکت بجیلة نعم الفتی و بئست القبیلة و قبیله بجیله خود را به قبایل یمن ملحق ساختند؛ ازاینرو آنان را یمانی میخوانند. [۷]
ابن هشام، السیرة النبی (زندگانی محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پیامبر اسلام)، ترجمه سیدهاشم رسولی، ج۱، ص۵۰، تهران، انتشارات کتابچی، ۱۳۷۵ش.
۳ - ویژگیهای ظاهریدر مورد خصوصیات ظاهری او آمده است که وی دارای قد بلندی بود؛ به صورتی که بر بالای کوهان شتر مینشست و مردی بود، زیبا و دارای کمالات که او را یوسف امت میگفتند. [۱۰]
مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ (آفرینش و تاریخ)، ج۲، ص۷۹۶، ترجمه محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، نشر آگه، سال ۱۳۷۴ش.
۴ - جریر در دوران پیامبروی از یاران رسول الله بود که در رمضان سال دهم به حضور پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مشرف شدند و دین اسلام را پذیرا شد. [۱۳]
طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۱۲۸۶، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، نشر اساطیر، سال ۱۳۷۵ش.
محمد بن عمر اسلمی از عبدالحمید بن جعفر از پدرش نقل میکند که میگفته است، جریر بن عبدالله بجلی در سال دهم هجرت همراه ۱۵۰ نفر از قوم خود به مدینه آمد. پیش از آمدن او رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود، از این دره بهترین شخص یمن پیش شما خواهد آمد که بر چهرهاش نشان پادشاهی است و در آن موقع جریر در حالی که سوار بر شتر خود بود، همراه قوم خویش آمد و همگی مسلمان شدند و بیعت کردند. [۱۴]
واقدی، محمد بن سعد کاتب، الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۳۵، ترجمه محمود مهدوی دامغانی تهران، انتشارات فرهنگ و اندیشه، ۱۳۷۴ش.
این فرموده رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را ذوالرمه به صورت شعر درآورد و چنین گفت:علی وجه منّ مسحه من ملاحة و تحت الثیاب الشین لو کان بادی [۱۵]
بحرانی، میثم بن علی بن میثم، ترجمه شرح نهج البلاغه، ترجمه قربانعلی محمدی مقدم و علیاصغر نورایی یحییزاده، ج۱، ص۲۱۸، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامیآستان قدس رضوی، ۱۳۷۵ش.
۴.۱ - تخریب بتکده ذوالخلصهدر همان سال به دستور پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به تباله رفت و بعد از کشتن بسیاری از آنان، [۱۶]
شراب، محمد محمدحسن، المعالم الاثیرة، ص۴۲۵، ترجمه حمیدرضا شیخی، تهران، نشر معشر، ۱۳۸۳ش.
بتکده معروف برخی قبایل عرب را که در آنجا واقع بود و به «ذوالخلصه» معروف بود، خراب کرد.۴.۲ - تبالهتباله منطقهای بین مکه و مدینه است که در تعیین دقیق محل آن اختلاف است؛ اما قدر مسلم آن است که در جنوب جزیرة العرب، میان جنوب عربستان سعودی و نواحی یمن شمالی واقع است. [۱۷]
شراب، محمد محمدحسن، المعالم الاثیرة، ص۱۵۴، ترجمه حمیدرضا شیخی، تهران، نشر معشر، ۱۳۸۳ش.
جریر بن عبدالله بجلی پیش فروة بن عمرو بیاضی منزل کرد و پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از او در مورد اخبار قوم خودش سؤال میفرمود و او میگفت خداوند متعال اسلام را آشکار ساخته و در مسجدهای ایشان اذان گفته میشود و قبایل بتهایی را که میپرستیدهاند، شکسته و بتخانهها را ویران کردهاند. [۱۹]
واقدی، محمد بن سعد کاتب، الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۳۵، ترجمه محمود مهدوی دامغانی تهران، انتشارات فرهنگ واندیشه، ۱۳۷۴ش.
۴.۳ - مأموریتدر همین سال که سال وفات پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بود، وی از طرف رسول خدا مأموریت یافت تا به اسود برود و مردم این منطقه را به اسلام دعوت کند، وی نیز چنین کرد؛ اما مردم اسود اجابت نکرده و همچنان بر کفر خود باقی ماندند. [۲۲]
بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ص۱۵۲، ترجمه محمد توکل، تهران، نشر نقره، سال ۱۳۳۷ش.
همچنین در مورد یکی از مأموریتهای وی از سوی پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، در الطبقات الکبری آمده است:رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) جریر بن عبدالله بجلی را پیش ذوالکلاع بن ناکور بن حبیب بن مالک بن [[|حسان بن تبّع|حسان]] بن تبّع و پیش ذو عمرو فرستاد و آن دو را به اسلام دعوت فرمود که هر دو مسلمان شدند. ضریبه دختر ابرهة بن صباح که همسر ذوالکلاع بود نیز مسلمان شد و هنگامی که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رحلت فرمود، جریر بن عبدالله همچنان پیش آن دو بود و ذو عمرو خبر رحلت رسول خدا را به او داد. [۲۳]
واقدی، محمد بن سعد کاتب، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۵۱، ترجمه محمود مهدوی دامغانی تهران، انتشارات فرهنگ و اندیشه، ۱۳۷۴ش.
۵ - جریر در دوران خلفاجریر بجلی بعد از رحلت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیز در خدمت خلفا بود. ۵.۱ - خلافت ابوبکردر زمان خلافت ابوبکر، طبق دستور خلیفه، به کمک مسلمانان قبیله خود رفت و با مزاحمان آنها که برخی مرتدان عرب بودند، به جنگ پرداخت و با پیروزی این جنگ را به پایان برد و شر آنان را از مردم منطقه رفع نمود. بعد از آن به طرف قبیله خثعم رفت و با کسانی که ذی خلصه را یار کردند، نبرد نمود و طبق دستوری که خلیفه داده بود، انجام داد؛ البته کسی در مقابل او نایستاد به جز عده کمی که همه را به هلاکت رساند. [۲۵]
ابن اثیر، عزالدین علی، الکامل، ترجمه ابوالقاسم حالت و عباس خلیلی، ج۸، ص۸۷، تهران، نشر مؤسسه مطبوعاتی، سال ۱۳۷۱ش.
۵.۱.۱ - سرکوبی قبایل شورشیچون ابوبکر به خلافت رسید، جریر مأموریت سرکوب قبایل شورشی در نواحی جایگاه بت ذوالخلصه را با موفقیت به انجام رسانید و چنانکه دستور داشت، در انتظار فرمان خلیفه، به نجران رفت. از این دوره به بعد، جریر به عنوان یکی از سرداران فتوحات در نواحی مرزی ایران، در حوادث نقش داشته است، اما در روایات مربوط به این موضوع، اختلاف بسیار است. بنا بر روایتی، مأموریت جریر در سواد (عراق کنونی) در خلافت ابوبکر آغاز شد که خلیفه او را به مدد خالد بن ولید به یمامه فرستاد. [۳۰]
ابن حبیش، عبدالرحمان، الغزوات، ج۲، ص۳۸ ـ ۳۹، به کوشش سهیل زکار، بیروت، ۱۴۱۲ق/۱۹۹۲م.
به روایت ابن اسحاق، جریر پس از شکست اعراب در جنگ بویب، با شماری از قوم خود به نزد عمر آمد و خلیفه آنان را به رفتن به سواد تشویق و مردی از بجلیان را بر ایشان سرور کرد؛ اما بجلیان به تحریک جریر نپذیرفتند تا آنکه عمر سروری به جریر داد. ۵.۱.۲ - شرکت در نبردظاهـراً جریر ــ که به رفتن به شام تمایل بیشتری داشت ــ در مقابـل دریافت امتیازات مالـی، حاضر به شرکت در نبرد شد. [۳۴]
بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ج۱ (۲)، ص۲۵۳، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۸۶۳م.
[۳۵]
بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ج۱ (۲)، ص۲۶۷، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۸۶۳م.
[۳۸]
ابن حبیش، عبدالرحمان، الغزوات، ج۲، ص۸۶-۸۷، به کوشش سهیل زکار، بیروت، ۱۴۱۲ق/۱۹۹۲م.
وی فرماندهی مثنّی بن حارثه را نیز نپذیرفت تا آنکه عمر اندکی بعد، هر دو را تحت امر سعد بن ابیوقاص قرار داد [۴۰]
خلیفة بن خیاط، تاریخ، ج ۱، ص۱۱۶، به کوشش سهیل زکار، دمشق، ۱۹۶۰م.
جریر در نخستین درگیری در ناحیه نُخیله، با قتل مهران، پیروز شد (۱۳-۱۴ق)، گرچه بر سر غارت جنگ افزار سردار ایرانی با مردی دیگر به نزاع پرداخت. [۴۲]
بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ج۱ (۲)، ص۲۵۴، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۸۶۳م.
[۴۶]
بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ج ۱ (۲)، ص۲۴۵، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۸۶۳م.
۵.۲ - خلافت عمردر دوره خلافت عمر بن خطاب به سرپرستی قبیله بجلیه برگزیده شد و به عنوان رئیس آنان انجام وظیفه نمود؛ زیرا وی افراد این قبیله را که بین سایر قبایل پراکنده بودند، یکجا جمع نمود و لذا ریاست آنان را بر عهده گرفت. [۴۸]
ابن اثیر، عزالدین علی، الکامل، ترجمه ابوالقاسم حالت و عباس خلیلی، ج۸، ص۲۰۰، تهران، نشر مؤسسه مطبوعاتی، سال ۱۳۷۱ش.
او در جنگهایی که در دوره عمر بن خطاب روی داد، حضور مستمر داشت و در برخی از این جنگها فرماندهی سپاه را بر عهده داشت. در ماه رمضان سال سیزدهم که عمر مردم را برای فتح عراق به این منطقه فرستاد تا از سپاه مثنی حمایت کنند، از جریر بجلی نیز درخواست کرد که با قبیله خود به کمک مثنی بود، [۴۹]
رازی، ابوعلی مسکویه، تجارب اللامم، ترجمه ابوالقاسم امامی، ج۱، ص۲۸۱، تهران، انتشارات سروش، ۱۳۶۹ش.
و چون شمار مردم زیاد شد، عمر رایت فرماندهی را برای جریر بن عبدالله بجلی بست، جریر با مردم حرکت کرد و چون به ثعلبیه رسید، مثنی با همراهان خود به او پیوست و به سوی حیره حرکت کردند [۵۰]
دینوری، ابوحنیفه احمد بن داوود، اخبار الطوال، ص۱۴۵، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، نشر نی، سال ۱۳۷۱ش.
و با فرماندهی جریر، عراق تسلیم مسلمانان شد.بنا بر روایتی نامشهور، جریر بن عبدالله در خلافت عمر با اهل انبار صلح کرده بود. [۵۱]
بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ج۱ (۲)، ص۲۴۶، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۸۶۳م.
در نبرد قادسیه جریر از سران سپاه بود. [۵۶]
ابن حبیش، عبدالرحمان، الغزوات، ج۲، ص۲۱۴، به کوشش سهیل زکار، بیروت، ۱۴۱۲ق/۱۹۹۲م.
او در نبرد جلولاء نیز مشارکت داشت، [۵۸]
بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ج۱ (۲)، ص۲۶۴ ـ ۲۶۵، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۸۶۳م.
سپس در ۱۸-۱۹ق حلوان را گشود [۶۳]
بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ج۱ (۲)، ص۳۰۱، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۸۶۳م.
و به فرمان عمر به یاری ابوموسی اشعری در نواحی شوشتر رفت. [۶۵]
بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ج۱ (۲)، ص۳۸۰، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۸۶۳م.
هم در این مأموریت، او رامهرمز را تسخیر کرد. در نبرد نهاوند (۲۱ق) عمر، جریر را پس از نعمان بن مقرن فرمانده سپاه قرار داد. [۶۹]
بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ج۱ (۲)، ص۳۰۲ ـ ۳۰۳، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۸۶۳م.
در اواخر خلافت عمر و در حکمرانی مغیرة بن شعبه بر کوفه، جریر از سوی شخص خلیفه یا مغیره، همدان را فتح کرد [۷۵]
بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ج۱ (۲)، ص۳۰۹، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۸۶۳م.
و یک چشمش را در نبرد از دست داد. [۷۸]
بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ج۱ (۲)، ص۳۰۹، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۸۶۳م.
گویا واپسین مرحله از فتوحات که جریر در آن شرکت داشت، به فتح باجروان در عهد عثمان مربوط میشود. [۸۰]
بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ج۱ (۲)، ص۳۲۸، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۸۶۳م.
۵.۲.۱ - محل سکونتجریر احتمالاً از اواخر عهد عمر، در کوفه، در محله بجیله ساکن شد [۸۱]
واقدی، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۲۲، بیروت، دارصادر.
و گفتهاند از جمله کسانی بود که از والی کوفه، هم در زمان عمر و هم در خلافت عثمان شکایت کرد. [۸۴]
یعقوبی، احمد، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۹۰، به کوشش هوتسما، لیدن، ۱۹۶۹م.
وی در زمان عمر قطعه زمینی در کنار فرات خرید که خلیفه آن را مشروع ندانست [۸۷]
ابن حبیش، عبدالرحمان، الغزوات، ج۲، ص۲۸۰، به کوشش سهیل زکار، بیروت، ۱۴۱۲ق/۱۹۹۲م.
و بعید نیست مقصود از زمینی که عثمان در همان ناحیه به اقطاع به او داد، همین زمین بوده باشد. [۸۸]
بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ج۱ (۲)، ص۳۲۸، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۸۶۳م.
۵.۲.۲ - سخنی از طبریطبری در تاریخ خود در مورد این نبرد اینطور میگوید: جریر سوی پل رفت و در بجیله با مهران پسر باذان که از بزرگان پارسی بود، روبهرو شد که پل را بریده بود و جنگی سخت میان آنها روی داد و منذر بن حسان بن ضرار ضبی به مهران حمله برد و ضربتی به او زد که از اسب بیفتاد و جریر بر او تاخت و سرش را ببرید، و درباره سلاح و جامهاش اختلاف کردند، آنگاه صلح کردند و جریر سلاح او را برگرفت و حسان کمربند او را گرفت. [۸۹]
طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۱۶۲۲، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، نشر اساطیر، سال ۱۳۷۵ش.
جریر و حسان در اینکه کدامیک از این دو قاتل مهران بودند، نیز اختلاف داشتند. [۹۰]
مسعودی، ابوالحسن علی بن حسین، مروج الذهب و معادن الجواهر، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج۱، ص۶۶۸، تهران، انتشارات علمیو فرهنگی، ۱۳۷۴ش.
پایان این نبرد در سال چهاردهم بوده است. [۹۱]
یعقوبی، احمد بن ابییعقوب، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۵، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، تهران، نشر علمیو فرهنگی، سال ۱۳۷۱ش.
۵.۲.۳ - فتوحاتجریر بجلی در نبرد ایران نیز حضوری پررنگ داشت. در فتح تستر او از طرف عمار مأموریت یافت تا به کمک سپاه ابوموسی رود. [۹۲]
قمی، حسن بن محمد بن حسن، تاریخ قم، ص۲۹۹، ترجمه حسن بن علی بن حسن عبدالملک قمی، تهران، توس، ۱۳۶۱ش.
در حالی که وی مأمور فتح میمنه بود [۹۳]
کوفی، ابن اعثم، الفتوح، ص۲۱۷، ترجمه محمد بن احمد مستوفی هروی، تهران، انتشارات مجد، ۱۳۷۲ش.
و بعد از فتح آن به ابوموسی پیوست.از جمله فتوحات وی در زمان عمر، فتح بواریج انبار بود که به فرماندهی وی گشوده شد و مردم آن شهر در قبال ادای چهارصد هزار درهم و هزار عبای قطوانی در هر سال نسبت به نواحی خود با جریر صلح کردند. [۹۴]
بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ص۳۵۲، ترجمه محمد توکل، تهران، نشر نقره، سال ۱۳۳۷ش.
او در جنگ نهاوند در رکاب نعمان جنگید. [۹۵]
ابن اثیر، عزالدین علی، الکامل، ترجمه ابوالقاسم حالت و عباس خلیلی، ج۹، ص۹، تهران، نشر مؤسسه مطبوعاتی، سال ۱۳۷۱ش.
بعد از فتح جلولاء، عمرو بن مالک وی را همراه با چهار هزار سوار در جلولاء باقی گذاشت تا پایگاهی باشد که از نفوذ ایرانیان به نواحی عراق جلوگیری کند. [۹۷]
دینوری، ابوحنیفه احمد بن داوود، اخبار الطوال، ص۱۶۳، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، نشر نی، سال ۱۳۷۱ش.
لازم به ذکر است که وی در جنگ قادسیه، از فرماندهان سپاه اسلام بود که از افتخارات او به شمار میرود. ۵.۳ - خلافت عثماندر زمان خلافت عثمان وی به کار خود ادامه داد و در این دوره در ادامه فتح ایران به اروینیه رفت و آنجا را نیز فتح نمود. [۹۸]
مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ (آفرینش و تاریخ)، ج۲، ص۸۶۸، ترجمه محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، نشر آگه، سال ۱۳۷۴ش.
در سال بیست و سوم هجری، مغیرة بن شعبه که عامل کوفه بعد از عمار شده بود، جریر را به همدان فرستاد و این شهر نیز به دست وی فتح گردید. در این جنگ، تیری به چشم جریر برخورد کرد و او یکی از چشمانش را از دست داد. بعد از این حادثه او گفت: آن را پیشکش درگاه خدایم کردم که چهرهام را بدان آراست و چیزها را برایم بدان روشن ساخت، سپس آن را از من باز گرفت. [۹۹]
ابن فقیه، ابوبکر احمد بن محمد بن اسحاق همدانی.
[۱۰۰]
ترجمه مختصر البلدان، ترجمه ح. مسعود (تهران، بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۴۹ش)، ص۳۵ـ ۳۶.
۵.۳.۱ - والی همدانجریر در اواخر عهد عثمان بر ولایت همدان بود و پس از قتل خلیفه و حتی پس از جنگ جمل، همچنان در همدان به سر میبرد؛ و روایت منقول از سیف بن عمر که بنا بر آن، جریر در این هنگام در قرقیسیاء به سر میبرده، درست نمینماید و به احتمال بسیار با واقعه دیگری آمیخته شده است. ۶ - جریر در دوران امام علیزمانی که امام علی (علیهالسلام) به خلافت رسید، نامهای به جریر بن عبدالله بجلی نوشت و او را به بیعت با خود دعوت کرد. جریر پذیرفت و از مردم هم برای علی بیعت گرفت، [۱۰۸]
دینوری، ابوحنیفه احمد بن داوود، اخبار الطوال، ص۱۹۴، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، نشر نی، سال ۱۳۷۱ش.
ابتدا امام وی را بر پست خود که همان ولایت همدان بود باقی گذاشت. [۱۰۹]
ثقفی کوفی، الغارات و شرح حال اعلام آن، ص۳۹۷، ترجمه عزیزالله عطاردی، تهران، انتشارات عطارد، ۱۳۷۳ش.
۶.۱ - عزل جریردر سال سی و ششم هجری، امام علی (علیهالسلام) به کوفه آمد [۱۱۰]
یعقوبی، احمد بن ابییعقوب، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۸۳، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، تهران، نشر علمیو فرهنگی، سال ۱۳۷۱ش.
و پس از اتمام جنگ جمل، با نامه امام علی (علیهالسلام) وی از سمتش عزل شد و راهی کوفه شد. عزل او در ماه رجب همین سال اتفاق افتاد. [۱۱۱]
مسعودی، ابوالحسن علی بن حسین، مروج الذهب و معادن الجواهر، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج۱، ص۳۱، تهران، انتشارات علمیو فرهنگی، ۱۳۷۴ش.
قصیدهای از جریر نقل شده که این ماجرا را بیان میکند: جریر در این باب سرود:اتانا کتاب علیّ فلم نردّ الکتاب بارض العجم... نامه علی برای ما آمد و ما آن نامه را در سرزمین عجم (میپذیریم) و رد نمیکنیم و چون (آن نامه) به ما رسید، از آنچه در آن آمده، سر نمیپیچیم و هرگز نکوهش سرزنش نمیکنیم. [۱۱۲]
منقری، نصر بن مزاحم، پیکار صفین (وقعه صفین)، ترجمه پرویز اتابکی (تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، ۱۳۷۰ش)، ص۳۵.
۶.۲ - رجالی معروفاو را از رجالیون معروف عصر امام علی (علیهالسلام) معرفی میکنند. [۱۱۳]
ثقفی کوفی، الغارات و شرح حال اعلام آن، ص۷۰، ترجمه عزیزالله عطاردی، تهران، انتشارات عطارد، ۱۳۷۳ش.
در کتاب البدء و التاریخ در تقسیمبندی شیعه در دوران امام علی (علیهالسلام)، نام جریر در کنار نام عمار یاسر، سلمان، مقداد، ابوذر غفاری و عبدالله بن عباس ذکر گردیده و جزء گروه ویژه و دوستداران امام معرفی گشته است. [۱۱۴]
مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ (آفرینش و تاریخ)، ج۲، ص۷۹۶، ترجمه محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، نشر آگه، سال ۱۳۷۴ش.
۶.۳ - ملاقات با معاویهدر این هنگام، امام علی (علیهالسلام) قصد داشت تا برای بیعت ستاندن از معاویة بن ابیسفیان، والی شام، فرستادهای گسیل کند و جریر خود داوطلب چنین مأموریتی شد. بنا بر روایات، مالک اشتر سخت به جریر بدگمان بود و فرستادن او را به صلاح نمیدانست، اما سرانجام جریر با نامهای از امام (علیهالسلام) خطاب به معاویه، به شام رفت. گرچه روایات در باب تفصیل ملاقات جریر با معاویه اختلاف دارند، اما به نظر میرسد، جریر در برابر معاویه که آشکارا از بیعت سر باز میزد و وقت میگذرانید، جدیت چندانی نشان نمیداده است، چندانکه امام علی (علیهالسلام) در نامهای به او فرمان داد تا در اجرای مأموریت خویش شتاب کند. جریر پس از بازگشت، اقدامات معاویه را به امام گزارش کرد، اما ناکامی او در این مأموریت، انتقادها را بیشتر از پیش برانگیخت؛ چندان که مالک اشتر خواهان حبس او شد و آن دو در حضور امام (علیهالسلام) به مشاجره پرداختند. [۱۲۹]
بلاذری، احمد، انساب الاشراف، ج۳، ص۶۵، به کوشش سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، ۱۴۱۷ق/۱۹۹۶م.
سرانجام جریر با گروهی از قوم خود کوفه را وانهاد و به قرقیسیاء ــ بر کنـار نهر خابور در جزیره [۱۳۲]
یاقوت، حموی، معجم البلدان، ج۴، ص۶۶.
ــ رفت. [۱۳۳]
نصر بن مزاحم، وقعة صفین، ج۱، ص۶۰، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، ۱۹۶۲م.
[۱۳۵]
بلاذری، احمد، انساب الاشراف، ج۳، ص۶۵، به کوشش سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، ۱۴۱۷ق/۱۹۹۶م.
بنا بر پارهای از روایات که با سیره امیرالمؤمنین (علیهالسلام) در برخورد با مخالفان سازگار به نظر نمیرسد، آن حضرت از اقدام جریر بسیار خشمگین شد. [۱۳۷]
منقری، نصر بن مزاحم، وقعة صفین، ج۱، ص۶۶ ـ ۶۷، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، ۱۹۶۲م.
[۱۳۹]
بلاذری، احمد، انساب الاشراف، ج۳، ص۶۵، به کوشش سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، ۱۴۱۷ق/۱۹۹۶م.
هر چند جریر در جنگ صفین از هیچیک از طرفین حمایت نکرد، احتمالاً گرایش او به علی (علیهالسلام) در روی آوردن بجلیان به تشیع بیتأثیر نبوده است.۶.۴ - نپذیرفتن دعوت معاویهگفتهاند جریر در این زمان، به معاویه نامه نوشت و معاویه او را به سوی خود دعوت کرد، اما جریر نپذیرفت. به گفته فرزند جریر، ابن عباس با جریر ملاقات کرد و ضمن ستایش از نپذیرفتن دعوت معاویه، پیغام تفقدآمیز امام (علیهالسلام) را به وی رسانید. [۱۴۲]
عبدالرحمان ابوزرعه، تاریخ، ج۱، ص۶۶۸، به کوشش شکرالله قوچانی، دمشق، ۱۴۰۰ق/۱۹۸۰م.
۷ - واپسین واقعهبنا بر روایتی نامشهور، مغیرة بن شعبه، پیش از مرگ (۵۰ ق/ ۶۷۰ م) جریر را بر کوفه گمارد. [۱۴۵]
خلیفة بن خیاط، تاریخ، ج۱، ص۲۴۷، به کوشش سهیل زکار، دمشق، ۱۹۶۰م.
[۱۴۶]
ابن حنبل، احمد، مسند، ج۴، ص۳۵۷، بولاق، ۱۳۱۳ق.
واپسین واقعهای که نامی از جریر در آن به میان آمده است، به قیام حُجر بن عَدی در کوفه (۵۱ ق) مربوط میشود: جریر یکی از اشرافی بود که زیاد والی کوفه از آنها خواست تا حجر را آرام کنند. [۱۴۹]
بلاذری، احمد، انساب الاشراف، ج۵، ص۲۵۶، به کوشش سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، ۱۴۱۷ق/۱۹۹۶م.
۷.۱ - امان طلبیدنسپس نیز از جمله کسانی بود که برای حجر از زیاد امان طلبیدند [۱۵۱]
بلاذری، احمد، انساب الاشراف، ج۵، ص۲۵۹، به کوشش سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، ۱۴۱۷ق/۱۹۹۶م.
[۱۵۲]
بلاذری، احمد، انساب الاشراف، ج۵، ص۲۷۹، به کوشش سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، ۱۴۱۷ق/۱۹۹۶م.
[۱۵۳]
اصفهانی، ابوالفرج، الاغانی، ج۱۷، ص۱۴۳، قاهره، دارالکتب المصریه.
و بعدها معاویه شفاعت جریر را برای دو تن از اقوام وی که از اصحاب حجر بودند، پذیرفت. [۱۵۴]
بلاذری، احمد، انساب الاشراف، ج۵، ص۲۶۵، به کوشش سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، ۱۴۱۷ق/۱۹۹۶م.
[۱۵۵]
اصفهانی، ابوالفرج، الاغانی، ج۱۷، ص۱۵۰، قاهره، دارالکتب المصریه.
۸ - محل مرگدر باب تاریخ و محل مرگ جریر اختلاف هست: بنا بر پارهای مآخذ، وی پس از رفتن به قرقیسیاء، تا زمان مرگ، در مدت ولایت ضحاک بن قیس بر کوفه، دیگر به این شهر باز نگشت و در سَرات یا ــ احتمالاً بر اثر تصحیف ــ در شَرات [۱۵۷]
یاقوت، بلدان، ج۱، ص۲۷۰.
درگذشت. [۱۵۸]
واقدی، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۲۲، بیروت، دارصادر.
تاریخ مرگ او نیز سال ۵۱ یا ۵۴ ق آمده است و برخی از ۵۶ ق نیز یاد کردهاند، [۱۶۴]
واقدی، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۲۲، بیروت، دارصادر.
[۱۷۰]
خلیفة بن خیاط، تاریخ، ج ۱، ص۲۵۸، به کوشش سهیل زکار، دمشق، ۱۹۶۰م.
[۱۷۱]
ابن ابیعاصم، احمد، الآحاد و المثانی، ج۴، ص۴۶۹، به کوشش باسم فیصل احمد جوابره، ریاض، ۱۴۱۱ق/۱۹۹۱م.
[۱۷۲]
خطیب بغدادی، احمد، تاریخ بغداد، ج۱، ص۱۸۹، قاهره، ۱۳۴۹ق.
البته تاریخ دقیق ولایت ضحاک بـر کوفـه نیز روشن نیست. احتمالاً مآخذی که گفتهاند جریر تا پایان عمر در خارج کوفه ماند، بنا بر دیدگاهی خاص، قصد داشتهاند او را از مشارکت در ایام «فتنه» تبرئه کنند؛ به ویژه که اقوال منسوب به جریر، او را جزو شماری از اصحاب قرار داده است که در دوران خلافت امام علی (علیهالسلام) مشی خاصی در پیش گرفتند: جریر نیز مانند اسامة بن زید، قصد نداشت با گوینده کلمه شهادت نبرد کند؛ [۱۷۹]
نصر بن مزاحم، وقعة صفین، ج۱، ص۱۸۰، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، ۱۹۶۲م.
[۱۸۲]
ابن عساکر، علی، تاریخ مدینة دمشق، ج۱، ص۷۲-۸۲، به کوشش علی شیری، بیروت، ۱۴۱۵ق/۱۹۹۵م.
[۱۸۳]
زمخشری، محمود، ربیع الابرار، ج۲، ص۷۸۹، بغداد، ۱۹۸۰م.
یا بنا بر برخی دیگر از مآخذ، کنارهگیری او، به سبب آزردگی از شتم عثمان بوده است. [۱۸۵]
اصفهانی، احمد ابونعیم، معرفة الصحابة، ج۴، ص۱۹۵۴، به کوشش محمدحسن اسماعیل و عبدالحمید سعدنی، بیروت، ۱۴۲۲ق/۲۰۰۲م.
[۱۸۶]
اصفهانی، احمد ابونعیم، معرفة الصحابة، ج۱، ص۴۷۹، به کوشش محمدحسن اسماعیل و عبدالحمید سعدنی، بیروت، ۱۴۲۲ق/۲۰۰۲م.
[۱۸۸]
ابن عساکر، علی، تاریخ مدینة دمشق، ج۱، ص۷۲-۷۴، به کوشش علی شیری، بیروت، ۱۴۱۵ق/۱۹۹۵م.
۹ - نقل روایتجریر از پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) احادیثی نقل، [۱۹۰]
احمد بن حنبل، مسند، ج۴، ص۳۵۷- ۳۶۶، بولاق، ۱۳۱۳ق.
و خود از عمر و معاویه روایت کرده است. [۱۹۴]
شافعی، محمد، الام، ج۴، ص۱۶۶، بیروت، ۱۴۰۰ق/۱۹۸۰م.
افزون بر فرزندان جریر، کسانی چون انس بن مالک، قیس بن ابیحازم، شهر بن حوشب و دیگران از جریر حدیث روایت میکردهاند. [۱۹۷]
واقدی، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۶۷، بیروت، دارصادر.
[۱۹۸]
واقدی، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۱۱۸، بیروت، دارصادر.
[۱۹۹]
احمد ابونعیم اصفهانی، معرفة الصحابة، ج۲، ص۵۹۱، به کوشش محمدحسن اسماعیل و عبدالحمید سعدنی، بیروت، ۱۴۲۲ق/۲۰۰۲م.
[۲۰۳]
احمد ابونعیم اصفهانی، معرفة الصحابة، ج۱، ص۴۷۹، به کوشش محمدحسن اسماعیل و عبدالحمید سعدنی، بیروت، ۱۴۲۲ق/۲۰۰۲م.
یک روایت منسوب به جریر از حضرت رسول (صلیاللهعلیهوآله) در موضوع رؤیت، میان متکلمان مایه بحث و مناقشه بوده است. [۲۰۴]
ابوالحسن، قاضی عبدالجبار، المغنی، ج۴، ص۲۲۴، به کوشش محمود محمد قاسم، قاهره، دارالکتب المصریه.
[۲۰۵]
ابوالحسن، قاضی عبدالجبار، المغنی، ج۴، ص۲۲۶، به کوشش محمود محمد قاسم، قاهره، دارالکتب المصریه.
[۲۰۶]
ابوالحسن، قاضی عبدالجبار، المغنی، ج۴، ص۲۳۱، به کوشش محمود محمد قاسم، قاهره، دارالکتب المصریه.
[۲۰۷]
نسفی، میمون، تبصرة الادلة، ج۱، ص۴۰۰، به کوشش کلود سلامه، دمشق، ۱۹۹۰م.
[۲۰۸]
پورجوادی، نصرالله، رؤیت ماه در آسمان، ج۱، ص۶۰، تهران، ۱۳۷۵ش.
[۲۰۹]
پورجوادی، نصرالله، رؤیت ماه در آسمان، ج۱، ص۷۸، تهران، ۱۳۷۵ش.
۱۰ - فضایلدر مجموعه فضایل منسوب به جریر، از زیبایی و قامت او بسیار ستایش شده است، [۲۱۱]
احمد ابونعیم اصفهانی، معرفة الصحابة، ج۱، ص۴۷۸، به کوشش محمدحسن اسماعیل و عبدالحمید سعدنی، بیروت، ۱۴۲۲ق/۲۰۰۲م.
[۲۱۲]
ذهبی، احمد، سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۵۳۱ ۵۳۵، به کوشش شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۴م.
چندانکه گفتهاند: عمر بن خطاب او را «یوسف امت» خوانده بود. همچنین غالب اخبار مربوط به داستان مسلمانی جریر شامل احادیثی منسوب به حضرت رسول (صلیاللهعلیهوآله) در تجلیل و ستایش از اوست، [۲۲۱]
ذهبی، احمد، سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۵۳۱ ۵۳۵، به کوشش شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۴م.
حتی در یک روایت منسوب به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) از «اهل بیت» به شمار آمده است. [۲۲۳]
خطیب بغدادی، احمد، تاریخ بغداد، ج۱، ص۱۸۸، قاهره، ۱۳۴۹ق.
[۲۲۴]
ابن عساکر، علی، تاریخ مدینة دمشق، ج۱، ص۷۲-۷۹، به کوشش علی شیری، بیروت، ۱۴۱۵ق/۱۹۹۵م.
۱۱ - انتقادهمچنین گر چه روایاتی از قول جریر در فضایل امیرالمؤمنین (علیهالسلام) نقل شده، [۲۳۱]
شیخ طوسی، محمد، رجال، ج۱، ص۵۹، شم ۵۰۳:در اصحاب امام علی (علیهالسلام)، به کوشش جواد قیومی اصفهانی، قم، ۱۴۱۵ق.
اما باز ایستادن او از یاری آن حضرت مورد نقد قرار گرفته است. ۱۲ - مسجد ملعونهمسجد جریر بن عبدالله در کوفه نیز، نزد شیعه، از جمله «مساجد ملعونه» به شمار رفته، و امام علی (علیهالسلام) از نماز گزاردن در آنجا نهی کرده بوده است. ۱۳ - فرزندانجریر چندین فرزند پسر داشت که از او حدیث روایت میکردند [۲۳۸]
ابوزرعه، عبدالرحمان، تاریخ، ج۱، ص۶۶۸، به کوشش شکرالله قوچانی، دمشق، ۱۴۰۰ق/۱۹۸۰م.
[۲۳۹]
ابن حزم، علی، جَمهرة انساب العرب، ج۱، ص۳۸۷، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، ۱۳۸۲ق/۱۹۶۲م.
و نسل او از طریق ایشان ادامه یافت. اعقاب جریر با نسبت «جریری» شناخته میشدند، [۲۴۲]
دمشقی، محمد بن ناصرالدین، توضیح المشتبه، ج۲، ص۲۷۹، به کوشش محمد نعیم عرقسوسی، بیروت، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۶م.
و چند تن از ایشان، از جمله محدثان بودهاند. [۲۴۶]
ابن حزم، علی، جَمهرة انساب العرب، ج۱، ص۳۸۷، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، ۱۳۸۲ق/۱۹۶۲م.
[۲۴۷]
شیخ صدوق، ابن بابویه، محمد، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص۱۹۱، به کوشش علیاکبر غفاری، قم، ۱۴۰۵ق.
[۲۴۸]
خطیب بغدادی، احمد، تلخیص المتشابه، ج۱، ص۴۹۳، به کوشش سکینه شهابی، دمشق، ۱۹۸۵م.
۱۴ - سرانجاماز افتخارات جریر این است که وی عموی مادر عبدالله بن حسن الحسن از سادات بزرگوار علوی است که از این طریق با اهل بیت نسبت پیدا کرده است. [۲۴۹]
اصفهانی، ابوالفرج، فرزندان آل ابیطالب، ص۱۳۰، ترجمه جواد فاضل، ج۱، تهران، کتابفروشی علیاکبر علمی، ۱۳۳۹ش.
با این حال محققان و علمای شیعه او را متهم میدانند؛ زیرا که امام را ترک کرد و از آن جناب حمایت ننمود. [۲۵۰]
ثقفی کوفی، ابراهیم، الغارات و شرح حال اعلام آن، ص۳۹۷، ترجمه عزیزالله عطاردی، تهران، انتشارات عطارد، ۱۳۷۳ش.
در برخی کتب جریر را از دوستداران عثمان و هوادار بنیامیه معرفی میکند [۲۵۱]
طالقانی، محمود، پرتوی از نهج البلاغه، ص۴۸۱، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۳۷۴ش.
و مسجد او در کوفه از جمله مساجد ملعونه است. نام او را در ردیف مبغوضین علی (علیهالسلام) نام بردند و گفته شده در آخر عمر دیوانه شده بود. [۲۵۲]
قرشی بنایی، سید علیاکبر، مفردات نهج البلاغه، ج۱، ص۲۱۱، تهران، نشر قبله، ۱۳۷۷ش.
در نهایت وی در سال ۵۱ یا ۵۴ [۲۵۳]
دینوری، ابوحنیفه احمد بن داوود، اخبار الطوال، ص۱۴۵، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، نشر نی، سال ۱۳۷۱ش.
در قرقیساء در گذشت. [۲۵۴]
ثقفی کوفی، الغارات و شرح حال اعلام آن، ص۳۹۷، ترجمه عزیزالله عطاردی، تهران، انتشارات عطارد، ۱۳۷۳ش.
۱۵ - فهرست منابع۱. عبدالرحمان بن ابی حاتم، الجرح و التعدیل، حیدرآباد دکن، ۱۹۵۹م. ۲. احمد بن ابی عاصم، الآحاد و المثانی، به کوشش باسم فیصل احمد جوابره، ریاض، ۱۴۱۱ق/۱۹۹۱م. ۳. علی بن اثیر، اسد الغابة، به کوشش محمدابراهیم بنا و دیگران، قاهره، ۱۹۷۰م. ۴. احمد بن اعثم کوفی، الفتوح، به کوشش سهیل زکار، بیروت، ۱۴۱۲ق/۱۹۹۲م. ۵. محمد بن بابویه، کمال الدین و تمام النعمة، به کوشش علیاکبر غفاری، قم، ۱۴۰۵ق. ۶. محمد بن حبان، الثقات، حیدرآباد دکن، ۱۳۹۳ق/۱۹۷۳م. ۷. محمد بن حبان، مشاهیر علماء الامصار، به کوشش فلایشهامر، قاهره، ۱۳۷۹ق/۱۹۵۹م. ۸. محمد بن حبیب، المحبر، به کوشش ایلزه لیشتن اشتتر، حیدرآباد دکن، ۱۳۶۱ق. ۹. عبدالرحمان بن حبیش، الغزوات، به کوشش سهیل زکار، بیروت، ۱۴۱۲ق/۱۹۹۲م. ۱۰. احمد بن حجر عسقلانی، الاصابة، قاهره، ۱۳۲۸ق. ۱۱. علی بن حزم، جَمهرة انساب العرب، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، ۱۳۸۲ق/۱۹۶۲م. ۱۲. محمد بن درید، الاشتقاق، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، ۱۹۵۸م. ۱۳. محمد بن سعد، الطبقات الکبری، بیروت، دارصادر. ۱۴. محمد بن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب (ع)، قم، مکتبه علمیه. ۱۵. علی بن طاووس، الطرائف، قم، ۱۳۹۹ق. ۱۶. معافی بن طرارا، الجلیس الصالح الکافی، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۷م. ۱۷. ابن عبدالبر، یوسف، الاستیعاب، به کوشش علی محمد بجاوی، قاهره، ۱۹۶۰م. ۱۸. علی بن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، به کوشش علی شیری، بیروت، ۱۴۱۵ق/۱۹۹۵م. ۱۹. عبدالله بن قتیبه، المعارف، به کوشش ثروت عکاشه، قاهره، ۱۹۶۰م. ۲۰. محمد بن ناصرالدین، توضیح المشتبه، به کوشش محمد نعیم عرقسوسی، بیروت، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۶م. ۲۱. عبدالملک بن هشام، السیرة النبویة، به کوشش محمد محییالدین عبدالحمید، قاهره، المکتبة التجاریه. ۲۲. عبدالرحمان ابوزرعه، تاریخ، به کوشش شکرالله قوچانی، دمشق، ۱۴۰۰ق/۱۹۸۰م. ۲۳. ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، قاهره، دارالکتب المصریه. ۲۴. احمد ابونعیم اصفهانی، معرفة الصحابة، به کوشش محمدحسن اسماعیل و عبدالحمید سعدنی، بیروت، ۱۴۲۲ق/۲۰۰۲م. ۲۵. احمد بن حنبل، مسند، بولاق، ۱۳۱۳ق. ۲۶. محمد اردبیلی، جامع الرواة، تهران، ۱۳۳۴ش. ۲۷. محسن امین، اعیان الشیعة، بیروت، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م. ۲۸. اسماعیل بخاری، التاریخ الکبیر، حیدرآباددکن، ۱۴۰۲ق/۱۹۸۳م. ۲۹. احمد بلاذری، انساب الاشراف، به کوشش سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، ۱۴۱۷ق/۱۹۹۶م. ۳۰. احمد بلاذری، فتوح البلدان، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۸۶۳م. ۳۱. نصرالله پورجوادی، رؤیت ماه در آسمان، تهران، ۱۳۷۵ش. ۳۲. عمرو جاحظ، العثمانیة، به کوشش عبدالسلام هارون، قاهره، ۱۳۷۴ق/۱۹۵۵م. ۳۳. محمد حاکم نیشابوری، معرفة علوم الحدیث، مدینه، ۱۳۹۷ق/۱۹۷۷م. ۳۴. احمد خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، قاهره، ۱۳۴۹ق. ۳۵. احمد خطیب بغدادی، تلخیص المتشابه، به کوشش سکینه شهابی، دمشق، ۱۹۸۵م. ۳۶. خلیفة بن خیاط، تاریخ، به کوشش سهیل زکار، دمشق، ۱۹۶۰م. ۳۷. احمد دینوری، الاخبار الطوال، به کوشش عبدالمنعم عامر، قاهره، ۱۹۵۹م. ۳۸. احمد ذهبی، سیر اعلام النبلاء، به کوشش شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۴م. ۳۹. زبیر بن بکار، الاخبار الموفقیات، به کوشش سامی مکی عانی، بغداد، ۱۹۷۲م. ۴۰. محمود زمخشری، ربیع الابرار، بغداد، ۱۹۸۰م. ۴۱. عبدالکریم سمعانی، الانساب، حیدرآباد دکن، ۱۹۷۸م. ۴۲. محمد شافعی، الام، بیروت، ۱۴۰۰ق/۱۹۸۰م. ۴۳. محمدتقی شوشتری، قاموس الرجال، قم، ۱۴۱۰ق. ۴۴. طبری، تاریخ طبری. ۴۵. محمد طوسی، رجال، به کوشش جواد قیومی اصفهانی، قم، ۱۴۱۵ق. ۴۶. محمد طوسی، مصباح المتهجد، بیروت، ۱۴۱۱ق/۱۹۹۱م. ۴۷. قاضی عبدالجبار، المغنی، به کوشش محمود محمد قاسم، قاهره، دارالکتب المصریه. ۴۸. هشام کلبی، الاصنام، به کوشش احمد زکی پاشا، قاهره، ۱۳۳۲ق/۱۹۱۴م. ۴۹. هشام کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، به کوشش ناجی حسن، بیروت، ۱۴۰۸ق/۱۹۸۸م. ۵۰. محمد کلینی، الکافی، به کوشش علی اکبر غفاری، تهران، ۱۳۸۸ق. ۵۱. یوسف مزی، تحفةالاشراف، بمبئی، ۱۳۸۹ق/۱۹۶۴م. ۵۲. یوسف مزی، تهذیب الکمال، به کوشش بشار عواد معروف، بیروت، ۱۹۸۸م. ۵۳. احمد نسایی، فضائل الصحابة، بیروت، دارالکتب العلمیه. ۵۴. میمون نسفی، تبصرة الادلة، به کوشش کلود سلامه، دمشق، ۱۹۹۰م. ۵۵. نصر بن مزاحم، وقعة صفین، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، ۱۹۶۲م. ۵۶. نهجالبلاغه. ۵۷. یاقوت، بلدان. ۵۸. احمد یعقوبی، تاریخ، به کوشش هوتسما، لیدن، ۱۹۶۹م. ۱۶ - پانویس۱۷ - منبعدانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دایرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «جریر بن عبدالله بجلی»، ج۱۷، ص۶۵۱۴. سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «جریر بن عبدالله بجلی»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۰۴/۱۹. ردههای این صفحه : درگذشتگان سال 51 (قمری) | راویان حدیث از پیامبر | محدثان قرن ۱ (قمری) | مقالات پژوهه
|